رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

پسر شجاع

پرنس من چهار شنبه سوری حسابی بهمون خوش گذشت و شما پسر شجاع بر عکس اکثر نی نی ها از سر و صدای بلند ترقه ها نه تنها نمی ترسیدی بلکه شروع به رقصیدن هم می کردی ، چهار شنبه سوری بابایی جون اینها رفتند کارخونه و چون بابایی جایی کار داشت قرار شد ما نیم ساعت دیگه بریم پیششون و شما چون دیدی همه میرن ولی ما خونه ایم بهونه گرفتی و عمه تا موقعی که بابا برگرده شما رو برد سر کوچه و اونجا یه خانومی بهش گفته بود خانوم نی نی تون از صدای ترقه می ترسه ببریدش خونه ولی عمه شمارو که در حال رقص بودی نشونش داده بود و خانوم از حرف خودش پشیمون شده بود حتی تو کارخونه هم بابا احد برای این که شما نترسید شمارو برد تو سالن تا از پشت پنجره مارو نگاه کنی ولی از بس دست و پا ...
29 اسفند 1390

ای پسر ددری

سلام گل پسرم ،عزیزم مامانی بلاخره امروز کارهاشو تموم کرد.می گم امروز فکر نکنی که من تنبلم و کند کار می کنم نه عزیزم کار خونه تکونی من 20 اسفند تموم شده بود ولی حیف که همه ی زحمتهام به باد رفت چون درست فرداش اقای نجار که چند ماه پیش بهش سفارش یه کمد دیواری برای راه رو و یه کمد برای فضای خالی بالای یخچال رو داده بودیم اورد و تا روز جمعه کارش طول کشید وهمه جا دباره گرد و خاک و بهم ریخته شد هر چند که الان هم کارش کامل تموم نشده ولی صبح جمعه بابایی قبل رفتن زنگ زد و با تهدید ازش خواست که بیاد و کارش رو تموم کنه البته کارهای داخلی کمد دیواری مونده که اونهارو هم موکول کردیم به بعد از تعطیلات عید ولی کمد ها خیلی خوب و شیک شدند چون طرحشون رو من و باب...
29 اسفند 1390

دلمون برا بابایی تنگ شده

سلام فندق مامان،عزیزم امروز صبح بابایی رفت ترکیه و چه زود دلمون براش تنگ شد و هواشو کرد. بابایی  خیلی دلش میخواست که ما رو هم همراه خودش ببره ولی من نخواستم چون ترسیدم تو راه اذیت بشی و همچنین ترسیدم بازم مثل چند هفته پیش که رفته بودیم ارومیه و از اونجا رفتیم مسافرت به برف بربخوریم و خدایی نکرده مجبور باشیم چند ساعتی رو تو راه بمونیم اخه سری قبل که رفته بودیم مسافرت همین که رسیدیم به مقصد برف شدیدی شروع به باریدن کرد و ما به خاطر ترس از بسته شدن راه ها سریع برگشتیم ارومیه وهمون روز هم به سمت خونمون حرکت کردیم ولی بارش برف باعث شد که مسیر دو ساعت روتو 5 ساعت بیاییم هرچند که شما اذیت نشدی و تو طول راه همش خواب بودی ولی من خیلی میترسی...
27 اسفند 1390

پرنس رادین 10 ماهه

                                              پرنس کوچولوی من ماهگیت مبارک ،خوشتل خان من امروز ماهه شد و  از این به بعد ماهگرد های اقا کوچولو دو رقمی میشه .                                        ...
26 اسفند 1390

نفسم چهار شنبه سوریت مبارک

    سلام جیگر طلای من،عزیزم امروز چهار شنبه سوری و این اولین چهار شنبه سوری شماست ایشاالله که بعد از این 100 ها چهارشنبه سوری  ببینی و همیشه سالم و تن درس باشی. گلم من خیلی خوشحالم چون این چهار شنبه سوری علاوه بر این که شما که یه فرشته ی نانازی کنارمون هستی بلکه همه ی اون هایی که دوستشون دارم هم کنارم هستند و این اولین باره که تو شب چهار شنبه اخر سال همه ی فرشته های خدارو دور خودم جمع می کنم ،تو این 4 سالی که از علوسی من و بابایی میگذره تو چهار شنبه سوری ها یا ما کنار بابایی جون اینها نبودیم یا من بودم و بابایی فرهاد به خاطر مشغله ی کاریش کنار ما نبود ولی عصر امروز بابایی جون اینها می یان پیش ما وهمه جمع میشیم کارخونه ی ب...
23 اسفند 1390

پسملی باهوش من

جوجوی با هوشم قربون این هوشت بشم که کنترل رو از گوشی تلفن بی سیم تشخیص می دی اخه کنترل و گوشی تلفن ما خیلی شبه هم دیگه هستند وقتی گوشی رو رو زمین می بینی ور می داری و می بری سمت گوشت و می گی دد و هر موقع هم که کنترل رو برمی داری می گیری سمت تلوزیون و هی تکونش می دی و دکمه هاش رو فشار می دی که یعنی داری کانال هارو عوض می کنی و وقتی کانال عوض میشه چه ذوقی می کنی. فدات بشم که هر جا گیره سر مامانی رو می بینی برش می داری و می یاری و می خوایی که بزنی رو موهای مامانی. کفش هاتو دستت می گیری و با هر زحمتی شده می خوای پات کنی واخر سر هم که می بینی نمی تونی میگی ای ی دیر ( به ترکی یعنی گییدیر،که فارسیش میشه بپوشون) لباس های بیرونت رو مییاری و نش...
23 اسفند 1390

چهار شنبه سوری مبارک

امیدوارم چهارشنبه ی آخر سالتون سرشار از شادی و نشاط و خوشحالی باشه و جون سالم به در ببرین    رسیدی و پر از شادی و شوری                    آهای چارشنبه سوری ! شنیدم با جوانان جفت و جوری                    آهای چارشنبه سوری ! بساط «سرخی تــو، زردی من»                    سر هر کوی  وبرزن تو هم چون مردمــان غرق س...
23 اسفند 1390

رادین خوشتل شده

سلام ،بلاخره بعد از چند روز کار دو روز پیش کار خونه تکونیمون تموم شد ودیروز صبح من و رادین  رفتیم ارایشگاه و اقا کوچکولو موهاشو کوتاه کرد اخه از بس بلند شده بودند و می رفتند تو چشمهای نانازش البته دو بار هم قبل از این موهای جیگملی (موهای جولوی سرش یا همون تلهاش)کوتاه شده بود که بار اول 1 دی مامانی جون کوتاهش کرد و بار دوم هم خودم درست روزی که از تهران برمی گشتیم کوتاهش کردم.ولی دیروز کل موهاش کوتاه شد و رادین خیلی بامزه شده. من هم موهام رو های لایت کردم و هر کی می بینه می گه بهت می یاد ،رادین هم از دیروز که رنگ موهام تغیر کرده خیره میشه به موهام و با تعجب بهم نگاه می کنه و بعد دست میکشه رو سرم. رادین قبل از اصلاح مو...
22 اسفند 1390