پسر شجاع
پرنس من چهار شنبه سوری حسابی بهمون خوش گذشت و شما پسر شجاع بر عکس اکثر نی نی ها از سر و صدای بلند ترقه ها نه تنها نمی ترسیدی بلکه شروع به رقصیدن هم می کردی ، چهار شنبه سوری بابایی جون اینها رفتند کارخونه و چون بابایی جایی کار داشت قرار شد ما نیم ساعت دیگه بریم پیششون و شما چون دیدی همه میرن ولی ما خونه ایم بهونه گرفتی و عمه تا موقعی که بابا برگرده شما رو برد سر کوچه و اونجا یه خانومی بهش گفته بود خانوم نی نی تون از صدای ترقه می ترسه ببریدش خونه ولی عمه شمارو که در حال رقص بودی نشونش داده بود و خانوم از حرف خودش پشیمون شده بود حتی تو کارخونه هم بابا احد برای این که شما نترسید شمارو برد تو سالن تا از پشت پنجره مارو نگاه کنی ولی از بس دست و پا ...
نویسنده :
مامانی نگین وبابایی فرهاد
1:34